به وقت اردیبهشت

ساخت وبلاگ

18اردیبهشت 1401:

فقط به خاطر خوردن بستنی حاضر شدم...مطمن بودم زیاد خاص نیست

رفتیم کافه ایران ایتالیا ...خیلی ریلکس بودم...تا دیدم نمیدونم چرا استرسی شدم...یکم صدام لرزید...کسی متوجه نشد جز خودم

خیلی ریلکس نشست...خیلی خودمونی...

اول رو به روش بودم...عذرخواهی کردم و اومدم پهلوش نشستم...تا استرسم کمتر بشه

اما اون خیلی خونسردتر بود...

اولین بار بود وقتی داشتم با کسی حرف میزدم گه گاهی فعل مفرد به کار میبردم

اولین بار بود انقدر جو آرامبخش بود...بهم گفت من خیلی دیدمت...خیلی آشنایی...جالب بود برام

تی شرت آستین بلند سبز پررنگ....شلوار کتان مشکی...رنگ آرامبخش و دوست داشتنی....ساعت مشکلی تو دست راست....

یه چیز عجیبی که بود برام اینه وقتی داشت حرف میزد....تو ذهنم گفتم آدم از اینکه بغلش کنه.دستش رو بگیره...حس خوبی میگیره

فکر کنم این همونیه که میگفتن سرش زبونت بسته میشه...

نمیدونم قرار چی بشه...اما یه حسی بهم گفت باید بنویسمش

5نفر......
ما را در سایت 5نفر... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kitepaper بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 18:12